به چشمانت عادت کرده بودم
با دستانت رفاقت کرده بودم
نمی آیی؟
کاش دیشب یک دل سیر نگاهت کرده بودم
درد مرا انتخاب کرد
من تو را
تو رفتن را
آسوده برو
دلواپس نباش
من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم
اون که نخواست پیشم باشی خودش باید صبرم بده
خدا گرفتی عشقمو جواب قلبمو بده ( مریـــــــــــمم کجایی ؟)
در شیرینی بوسه غرق بودیم که ناگهان شوری اشک را بر لبانم احساس کردم
و فهمیدم که این بوسه جدایی است !
این روزها نه حوصله ی خواندن دارم نه حوصله نوشتن این همه دلتنگی نه با خواندن کم میشود نه با نوشتن دلم فقط آغوش گرمت را میخواهد